سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نقش جنس ظروف غذا در سلامت
 

کفگیر آهنی فسمت سوم

ادامه مطلب...

برچسب‌ها: کفگیرآهن

[ دوشنبه 93/11/6 ] [ 7:19 عصر ] [ گروه نویسندگان ]

کفگیر آهنی قسمت دوم

ادامه مطلب...

برچسب‌ها: کفگیرآهن

[ دوشنبه 93/11/6 ] [ 7:18 عصر ] [ گروه نویسندگان ]

کفگیر آهنی در کتب طبی قسمت اول

آقایی که مدعی است پزشک و در طب سنتی و همه علوم از جمله رجال و تفسیر علامه است می نویسد:

« درادامه  وقتی به معالجات بوعلی سینا برای درمان اینگونه بیماران دقت می کنیم هیچ اثری نه از کفیگر چدن می بینیم و نه از نعل آهن!! حالا اینکه حضرت حکیم جدیدالتأسیس ما این سخنان را در کدامین کتاب طب سنتی دیده  و از کدامین حکیم شنیده ان سوالی است که باید از خود حضرتشان پرسید و ا.. اعلم بالصواب!!!»

 

توضیح:

کفگیر آهنی در کتب طبی

آنچه مسلم است از همان ابتدا در طبیبان قدیمی سنتی کفگیر و یا ملاقه آهنی شناخته شده بوده و حتی درست کردن بسیاری از داروهای ترکیبی را با ملاقه آهنی ذکر می کردند

کفگیر آهنی

، ملعقه‏:Spoon،

کفجه‏ى آهنى،

ملاغه‏اى آهنى‏ غربال مانند سوراخ سوراخ،

 

مغرقه آهنى‏،

  چمچه، ملاقه،

ملعقه‏ چمچه آهنى

قاشق آهنی میلچه

چمچه و قاشق را گویند کذا فى المنتخب و در برهان قاطع گفته ملعقه بر وزن دغدغه کفچه آهنى‏ را نامند و در خراسان ملاقه خوانند و اقسرائى گفته مراد اطبا از ملعقه ، چمچه آهنین

کفچیز آهنین

کفچه‏لیز آهنین

المنصوری فی الطب (ترجمه) ؛ ص833

ملعقه‏:Spoon

کفجه‏ى‏ آهنى یک مثقال است. دو درم (پیمانه)، قاشق بزرگ نیم وقیه و کوچک یک چهارم. برخى گفته قاشق چهار مثقال عسل و یا دو مثقال دارو است.

(ذ: چمچمه، کمچه، ملاغه، در خراسان ملاقه گویند. ملعقه از معجون چهار مثقال و از دارو یک مثقال (ذخیره خوارزمشاهى))[1]

 

قرابادین / 315 / مرهم داخلیون: ..... ص : 315

صفت آن: مردار سنگ ده درم، صلایه کرده با یک چهاریک روغن زیت در پاتیله کنند و بجوشانند، [و با دسته چوبین بهم زنند] تا رنگ بگرداند و از آتش فرو گیرند و بگدازند تا سرد شود، پس بگیرند، لعاب حلبه بزرگ و لعاب بزرقطونا و لعاب تخم خطمى لعاب تخم مورد، از هر یک پنجاه درم، نیم گرم کنند [و هر مرتبه قدرى‏] بر سر آن بریزند و به آتش نرم بجوشانند و کفجه‏ بزنند تا غلیظ شود و مهر پذیر گردد.

 

لسان العرب ؛ ج‏11 ؛ ص563

القَفْشَلِیلَة: المِغْرَفة، فارسیٌّ معرب، و حکی عن الأَحمر أَنها أَعجمیة أَصلها کِبْجَلار[2]، مثل به سیبویه صفة و لم یفسره أَحد على ذلک؛ قال السیرافی: لیُطْلَب فإِنی لا أَعرفه.[3]

 

لسان العرب ؛ ج‏11 ؛ ص563

______________________________
(2). قوله [أصلها کبجلار] هکذا فی الأصل مضبوطاً، و فی القاموس: القَفْشَلِیل المغرفة معرب کفجه‏ لیر، و ضبط فیه بفتح الکاف و الجیم و سکون الفاء و الهاء و کسر اللام.[4]

 

 

 

اکسیر اعظم، ج‏4، ص: 538

قرص‏ براى درازى موى آمله یک آثار سکاکائى نیم آثار صمغ دوازده دام شیر میش پنج آثار همه ادویه را در ظرف آهنى انداخته بر آتش گذارند و دو آثار شیر اول داخل کرده بپزند تا آن‏که شیر خشک شود پس دو آثار شیر دیگر اندازند بار دیگر چون شیر جذب شود باز یک آثار شیر باقى انداخته بپزند و در اثناى پختن کفگیر آهنى میگردانیده باشند چون بسته شود قرص برابر فلوس بندند و خشک گردانند وقت حاجت قرص را در آب تر نمایند وقتى که نرم شود باریک سائیده نیم‏گرم طلا نمایند.

المنصوری فی الطب (ترجمه)، ص: 833

ملعقه‏:Spoon

کفجه‏ى آهنى‏ یک مثقال است. دو درم (پیمانه)، قاشق بزرگ نیم وقیه و کوچک یک چهارم. برخى گفته قاشق چهار مثقال عسل و یا دو مثقال دارو است.[5]

 

ذخیره خوارزمشاهى ؛ ج‏3 ؛ ص85

صفت سوختن پولاد: پولاد را بگیرند و صفائح زنند. پس بگیرند هلیله و بلیله و آمله از هر یکى راستاراست چندان که خواهند و همه را در آب بپزند و بپالایند و آب آن اندر دیگى مسین کنند و بر آتش نرم نهند و صفائح پولاد را سرخ مى‏کنند به آتش و اندر این آب همى‏افکنند بیست و یک بار. پس آن آب را بپالایند و آن چه از پولاد اندر این آب نشسته باشد بگیرند و هشت مثقال، برکشند و نگاه دارند و باز هم آن آب را هم اندر دیگ مسین کنند و بر آتش نهند و نرم آهن را سرخ مى‏کنند به آتش و اندر این آب مى‏افکنند تا بیست و یک بار. و آب را بپالایند و آن چه از آهن اندر آب نشَسته باشد بگیرند و هشت مثقال، دیگر برکشند و نگاه دارند و مس را هم‏چنین کنند و ریزه آن هشت مثقال، دیگر برکشند و نگاه دارند و سیم پاکیزه بگیرند و به سوهان کنند و آن را به کفچیز آهنین در نمک آب بپزند، تا سوخته شود و اگر تمام سوخته نشود اندکى گوگرد برافکنند تا تمام بسوزد و هشت مثقال، دیگر بر کشند و نگاه دارند و زر خالص هشت مثقال، به سوهان کنند و یک مثقال، سرب به سوهان کرده با آن بیامیزند و بگدازند و باز به سوهان کنند و در کفچه‏لیز[1] آهنین در نمک آب بجوشند تا آب برود و زر و سرب بماند، پس به هاون بکوبند تا چون خاک شود و همه را به هم بیامیزند و داروها نیز با آن بیامیزند.[2]

 



[1] ( 1). کفچه‏لیز: کفگیر یا قاشق بزرگ.

[2] جرجانى، اسماعیل بن حسن، ذخیره خوارزمشاهى، 10جلد، مؤسسه احیاء طب طبیعى - قم، چاپ: اول، 1391 ه.ش.

قانون (ترجمه شرفکندى) ؛ ج‏2 ؛ ص217

آب مسى و آهنى‏ براى درون خوبند.

قانون (ترجمه شرفکندى) ؛ ج‏5 ؛ ص138

خاکستر شیشه نیز بسیار خوب است. بهترین راه به دست آوردن خاکستر شیشه آن است که در ملاغه‏اى آهنى‏ غربال مانند سوراخ سوراخ، شیشه ریزند و بر آتش سرخ کنند و بر آب باقلى‏ بگذارند تا هرچه از آن گداخته آهک مانند مى‏شود، جدا گردد. بقیه را باز بر آتش بگذار تا کاملا خرد و خاش و گرد مانند مى‏شود. این خرد و خاش شده را بساى و بساى تا مانند گردى نرم مى‏شود که از هر بادى تکان مى‏خورد. یعنى بسیار نرم ساییده شود. یک مثقال از این گرد خوب ساییده را در دوازده مثقال آب گرم بریز و بیمار تناول کند.

 

قانون (ترجمه شرفکندى) ؛ ج‏5 ؛ ص358

نسخه دیگر:

گلنار، چرک و زنگ سیخ کباب آهنى‏، سوخته کاغذ، شب، زاج، زیره خیس شده در سرکه، گل ارمنى، رب خرنوب مصرى (اکسید مس- نسخه.) همه را با آب بید و کشنیز سبز بسرشند و فرزجه سازند و تمام شب در فرج نگهدارند.

 

قانون (ترجمه شرفکندى) ؛ ج‏6 ؛ ص407

داروهاى نامبرده را- که سائیده و آماده‏اند- بگذارد و فانید خزاینى یا فانید سنجرى را به وزن دو من و نیم بغدادى بکوبد و در دیگ آهنى‏ بریزد و بر آتش گذارد و تا حدى در آن آب ریزد که پانید در آن حل شود. آنگاه که پانید آب شد، آن را از آتش بردارند و از این داروهاى خرد و سائیده شده بر آن بپاشند و خوب درهم بسرشند که کاملا درهم بیامیزند. سپس از این سرشته خمیرمانند شده قرصهایى به شکل دانه فندق بسازند و هر قرص به وزن یک مثقال باشد.[6]

 

قانون (ترجمه شرفکندى) ؛ ج‏6 ؛ ص408

داروهاى نامبرده را- که سائیده و آماده‏اند- بگذارد و فانید خزاینى یا فانید سنجرى را به وزن دو من و نیم بغدادى بکوبد و در دیگ آهنى بریزد و بر آتش گذارد و تا حدى در آن آب ریزد که پانید در آن حل شود. آنگاه که پانید آب شد، آن را از آتش بردارند و از این داروهاى خرد و سائیده شده بر آن بپاشند و خوب درهم بسرشند که کاملا درهم بیامیزند. سپس از این سرشته خمیرمانند شده قرصهایى به شکل دانه فندق بسازند و هر قرص به وزن یک مثقال باشد.

حال مسئله سلاخه باقى است؛ آنهم تا آماده براى دارو شدن مى‏شود دردسرهایى دارد، بدین صورت: سلاخه یا به قول دیگر بول قیرگون شده تگه کوهى که بر سنگها چسبیده و مانده است را از سنگ جدا کن! ظرفى آهنى‏ بیاور و سلاخه را در آن بریز. آب خار سه کوهه و ادرار گاو ماده را بر آن بریز! مخلوط آب و ادرار چندان باشد که سلاخه را در ته دیگ بپوشاند. مدت یک ساعت زیر آفتاب گرم بماند، آنگاه به تندى آن را در دیگ مچاله کن. بعدا آب را بپالاى و پالیده را مدت سه روز کامل در زیر آفتاب گرم نگهدار! باز بپالاى و تفاله و ته‏نشین منعقد شده را از آن بگیر. براى بار دوم آب سه کوهه و ادرار گاو ماده را بر سلاخه بدبخت اضافه کن! باز همان آش و همان کاسه. خلاصه باید سه بار سلاخه را گوربه‏گور کنى و آنگاه باید آن را مدت بیست و یک روز زیر آفتاب بگذارى تا پرمایه مى‏شود و شبیه عسل مى‏گردد و سیاه‏رنگى قیر را[7]

 

قانون (ترجمه شرفکندى) ؛ ج‏7 ؛ ص483

داروى ترکیبى دیگر که در علاج تپش دندان بسیار خوب است.

3- نسخه‏

پیه هندوانه ابو جهل یک جزء، الوا یک جزء در دیک سنگى یا ملاقه آهنى‏ با روغن زیتون و سرکه شراب خوب بپزند و سپس از آتش بردارند سرد شود. آن را در گوش طرف دندان آسیاى دردمند بچکان.[8]

 

الصیدنة فی الطب (داروشناسى در پزشکى) ؛ ص445

حمزه مى‏گوید: [حسک‏] همان هرفایه‏ إ 11 به معناى «سه شاخه» إ 12 است و این شکلى است که مهندسان «نارى» إ 13 مى‏نامند. [میوه‏هاى حسک گویى شامل‏] دو سه شاخه‏اند با پنج رأس که جفت‏جفت قرار گرفته‏اند و هنگامى که خشک شوند، دو قسمت مى‏شوند و هر قسمت شامل دو نارى است. حسک آهنى‏ یا چوبى که پیرامون سپاه مى‏پراکنند، از همین‏جاست. إ 14[9]

 

الصیدنة فی الطب (داروشناسى در پزشکى) ؛ ص769

قسطا: [فربیون‏] را از سرزمین مغرب مى‏آوردند؛ گذشته از این، آن را با دست از گیاه جمع نمى‏کنند، زیرا بر اثر آن [روى دست‏ها] تاول پدید مى‏آید. به همین جهت، از دور به سویش سنگ پرتاب مى‏کنند تا آن را بجنبانند و سپس با بیلچه‏هاى آهنى‏ گرد مى‏آوردند، وانگهى صورت را مى‏پوشانند تا نسوزد.[10]

 

ذخیره خوارزمشاهى ؛ ج‏2 ؛ ص350

اما آن را که علت محکم نباشد سماق را به گلاب تَر کنند و به دست بمالند و بپالایند بدان نیز مضمضه مى‏کنند و حب الاس نیم کوفته در سرکه بپزند و بپالایند و مضمضه مى‏کنند و شب یمانى را بر کفچه‏ى آهنى‏ بر سر آتش نهند تا سرخ شود و به سرکه درافکنند پس خشک کنند و بسایند یک جزو از این شب و دو جزو نمک طعام بیامیزند و بر جایگاه علت برمى‏پراکنند و ماهى طرنج نمک سود را بر آتش نهند تا سرخ شود و بسوزد پس آن را بکوبند یک جزو از وى بگیرند و گل سرخ خشک دو جزو بر آن موضع پراکنند.[11]

 

متن و ترجمه کتاب قانونچه فی الطب ؛ متن ؛ ص328

جهت استرخاء معده و ریاح بواسیر و فساد مزاج و سماحت لون و ازدیاد باه نافع است.

[صفت آن:] هلیله، بلیله، شیر آمله، فلفل، دارفلفل، زنجبیل، سعد، شیطرج هندى، سنبل (هریک ده درم)، تخم شبت، تخم گندنا (از هریک چهار درم)، خبث الحدید مدبر (صد درم)، کوفته، بیخته، به عسل منزوع الرغوه و سمن بقر که به قدر حاجت باشد بسرشند و در ظرفى بدارند و بعد شش ماه به عمل آرند شربتى دو درم. و اگر مشک (نیم درم) نیز داخل سازند روا است.

و تدبیر خبث الحدید که به پارسى فنجوش گویند آن است که براده آهن باریک ساخته به سرکه انگورى یا شراب ریحانى تر کرده ادنى مرتبه یک هفته و نهایت شانزده روز همچنان‏تر دارد پس در سایه خشک کرده و در مغرقه آهنى‏ بریان نموده به کار برند و اگر بعد بریان کردن به روغن بادام یا روغن گاو که هم چند خبث الحدید بود صلایه چمچه بلیغ کرده به عمل آرند اولى‏تر است و برین تقدیر حاجت به آمیختن روغن دیگر وقت اختلاط عسل نیست.

و از آنکه جزء اعظم این جوارش، فنجوش است جوارش مذکور نیز به همین اسم مسمّى شده.[12]

 

کفایه منصورى، رساله چوب چینى ؛ ص679

کفایه منصورى، رساله چوب چینى (کفایه منصورى)، ص: 679

قلیه اندازند بعد از آن بسایند و صدف و شیح را چون بسوزانند در گل بگیرند و در تنو نهند و عقرب را که بسوازنند زنده بگیرند و در ظرف مسى نهند و سر آن به خمیر محکم کنند و در تنور نهند و اگر مس بسوزانند آن را تنگ سازند و هلیله بلیله آمله بجوشانند صافى کنند و آن آب در دیگ مس بجوشانند و آن مس را گرم کنند و در آب اندازند تا بیست و یک بار آنچه را سب شده باشد بردارند و باز بر سر آتش نهند قدرى بول گاو بر آن ریزند و بیست و یک بار دیگر آن صفائح را گرم کنند و در آن اندازند و رسوب این را به آب رسوب ضم کنند و بسایند و فولاد را همچنین سوزانند اما سوخته نقره چنان بود که نقره را به سوهان بسایند و بعد از آن در آب نمک بجوشانند در کفچه آهنى‏ تا محرق شود و اگر نسوزد و اندکى کبریت زرد در آن ریزند که سوخته شود و سرب را نیز[13]

 

کفایه منصورى، رساله چوب چینى ؛ ص679

کفایه منصورى، رساله چوب چینى (کفایه منصورى)، ص: 679

قلیه اندازند بعد از آن بسایند و صدف و شیح را چون بسوزانند در گل بگیرند و در تنو نهند و عقرب را که بسوازنند زنده بگیرند و در ظرف مسى نهند و سر آن به خمیر محکم کنند و در تنور نهند و اگر مس بسوزانند آن را تنگ سازند و هلیله بلیله آمله بجوشانند صافى کنند و آن آب در دیگ مس بجوشانند و آن مس را گرم کنند و در آب اندازند تا بیست و یک بار آنچه را سب شده باشد بردارند و باز بر سر آتش نهند قدرى بول گاو بر آن ریزند و بیست و یک بار دیگر آن صفائح را گرم کنند و در آن اندازند و رسوب این را به آب رسوب ضم کنند و بسایند و فولاد را همچنین سوزانند اما سوخته نقره چنان بود که نقره را به سوهان بسایند و بعد از آن در آب نمک بجوشانند در کفچه آهنى تا محرق شود و اگر نسوزد و اندکى کبریت زرد در آن ریزند که سوخته شود و سرب را نیز

کفایه منصورى، رساله چوب چینى (کفایه منصورى)، ص: 680

چنین سوزند و اگر زر بسوزانند آن را به سوهان بسایند و پاره سرب نیز به آن با هم بسایند پس رها کنند تا سرد شود باز بسایند و پاره دیگر سرب به آن بسایند و نمک در کفچه آهنى‏ کنند و بجوشانند تا آب نیست شود پس در هاون کنند و بسایند اما مقدار زمان بقاء قوت ادویه مرکبه و وقت استعمال آن بدان که تریاق کبیر بعد از پنج سال استعمال کنند زیرا که تأثیر قوت این مرکبه بلا مضرب بعد مدت به ظهور رسد تا سى سال قوت آن در تزاید بود و او را راسن طفولیت و ترعرع و شباب و شیخوخت و موت اعتبار کنند تا شش ماه گویند که طفل است بعد از این در تزیاد و ترعرع باشد تا ده سالگى در بلاد حار و بیست سال در بلاد بارد و بعد از آن او راسن شباب باشد تا ده سال دیگر تا سى سال به این ترتیب باشد بعد از آن در انحطاط باشد تا چهل سال و بعد از آن بمیرد یعنى تا سى سال‏

تحفة المؤمنین، ج‏2، ص: 58دستور گرفتن روغن گوگرد:

جهت درد مفاصل و مواد بارده، نافع و محلّل و ملطّف قوى است و صابغ سطح ظاهر اول است به لون رابع و گویند در اعمال طریق پنجم دخل عظیم دارد.

گوگرد صاف شفاف را نرم سائیده و در قدح مطیَّن کرده و بر روى آتش نرمى گذاشته، به شیر تازه تسقیه کنند تا دو چندان یا سه چندان او را جذب کند پس در کفچه آهنى‏ لوله دار کرده و بر افروزند و اندک کج نگاه دارند تا روغن از لوله کفچه داخل ظرف دیگر گردد و باید بعد از بر افروختن گوگرد، کفچه را بر روى شعله بدارند تا آسان بچکد.[14]

 

تحفة المؤمنین ؛ ج‏2 ؛ ص62

عمل اسفیداج:

به احراق و به تعفین مى‏باشد:

اما احراق؛ باید قلعى را با سربِ صفایح کرده در ظرف سفالِ مطیَّن در تنور یا در تون احراق نمایند و به دستور، سرب را در ظرف سفال گداخته باکفچه آهن بر هم زنند تا مانند خاکستر گردد، پس در دیگ یا در کوزه سفالین مطیَّن کرده یک روز آتش در تحت آن کند تا سفید گردد و هر گاه خوب سفید نشود، باید قدرى سرکه کهنه بر آن بپاشند و یک هفته بگذارند.

عمل سرنج:

و آن از سوختن رصاص و هم از سفیدابِ محترق حاصل مى‏گردد و طریق عمل آن که سفیداب قلعى را یا قلعى و سرب را در تابه سفالین بر روى کوره آتش نى و خاشاک گذاشته و قدرى نمک بر آن پاشیده، با آهن و کفچه آهنى‏ بر هم زنند تا سرخ شود و هر چند آتش بیشتر دهند، سرخ تر مى‏شود و چون بعد از اندک سرخى او در دیگى کرده، بر روى کوره گذارند و آتش در زیر و اطراف و تحت او افروزند، به غایت رنگین مى‏گردد.[15]

 

تحفة المؤمنین ؛ ج‏2 ؛ ص82

عطارد:

از خواص اوست که چون جزء کبریتى از او رفع شود سادس را به اوّل رساند و مبیض او به قدر جزئى ملح جزء سابع به مرتبه سادس آرد و تدبیر تبییض آن است که سائیده در کفچه آهنى‏ با روغن شیر بخست، [به قدرى که‏] چهار انگشت بر او ایستد بریزند و بجوشانند تا روغن به انتها رسد، پس آتش را تند کرده، دهنیّت را بالتّمام بسوزانند، و مانند خاک سیاهى گردد، پس به آب نمک گرم بشویند و بعد از دهنیّت، بالسّویة به دستور با مثل او نمک طعام بسایند و [در کوزه مطیَّن یک شبانه روز در تون یا در آتش شبیه به او بگذارند، پس به آب گرم بشویند تا نمک زایل گردد، بعد از آن به آتش خشک کرده، به دستور با مثل او با نمک بسایند و] یک شبانه روز در آتش گذاشته،

 

ضیاء العیون ؛ ص62

ضیاء العیون، ص: 63

و این طریق شستن بهترین طریق است در هرجا که توتیا واقع شود باین طریق مى‏باید غسل کرد نسخه دیگر سرب سوخته سرمه اصفهانى مس سوخته توتیاى هندى صمغ عربى کثیرا از هریک هشت درم مر مکى افیون از هرکدام نیم درم بدستور شیاف سازند و طریق سوختن سرب جنانسبت که سرب را در طیانجه از آهن بکذارند و آتش در ته آن جندان نکنند که سرب بکدازد و بر روى آن چیزى مثل خاکستر بهم رسد پس آن خاکستر را بکفجه کوجک بر یک طرف کنند و آتش کنند که تا مرتبه دیگر هم در روى وى آن خاکستر بهم رسد باز بکفچه خاکستر بر یک طرف کنند و همچنین آنچه در روى سرب کداخته ان کردها که بهم مى‏رسد دور مى‏کنند و یکجا جمع مى‏کنند تا آنکه سرب تمام خاکستر شود پس این خاکستر را در طیانجه مذکور بکفجه آهنى‏ کوجک برهم مى‏زنند بسیارى تا بخته شود و مثل غبار کردد و رنگش سفید شود[16]

 

مجربات اکبرى ؛ ص35

زنده کردن جسته کشته و جز آن:

ماء الحیات خورد که عبارت از روغن سهاگه‏[17] و شهد است؛ آن‏قدر در خاکستر جست اندازند که غلوله بندد و پس در چمچه آهنى نهند و بر آتش گذارند، زنده شود.

زنده کردن قلعى کشته:

خاکستر قلعى در چمچه آهنى‏ انداخته قدرى تیل کنجد یا روغن تلخ‏[18]

 



برچسب‌ها: آهنکفگیرطب سنتی
[ دوشنبه 93/11/6 ] [ 7:17 عصر ] [ گروه نویسندگان ]
<< مطالب جدیدتر ........

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب